مهدی فیروزآبادیان؛ محمود جلالی کروه؛ لیلا رئیسی
چکیده
چکیده
ممعمولاً روابط بین حقوق بینالملل و سیاست بینالملل، رابطهای تقابلی در نظر گرفته میشود که یکی دربرگیرندۀ عدالت و برابری و دیگری دربردارندۀ قدرت است. اغلب چنین فرض میشود که حقوق بینالملل به وسیلۀ قدرت کاهش مییابد؛ زیرا حکومت جهانی برای کنترل قدرت وجود ندارد و آنارشی گزینههای اجرایی را کاهش و اثر قوانین در روابط ...
بیشتر
چکیده
ممعمولاً روابط بین حقوق بینالملل و سیاست بینالملل، رابطهای تقابلی در نظر گرفته میشود که یکی دربرگیرندۀ عدالت و برابری و دیگری دربردارندۀ قدرت است. اغلب چنین فرض میشود که حقوق بینالملل به وسیلۀ قدرت کاهش مییابد؛ زیرا حکومت جهانی برای کنترل قدرت وجود ندارد و آنارشی گزینههای اجرایی را کاهش و اثر قوانین در روابط بینالمللی را محدود میکند. فرض این مقاله این است که هژمون موجد، حامی و تثبیتکنندۀ قواعد حقوقی بینالمللی است. کشورهای قدرتمند و مخصوصاً دولتهای هژمون برای کمکردن هزینههای مربوط به تثبیت صلح و امنیت بینالمللی، ناگزیر از نهادسازی و بهکارگیری قواعد حقوقیاند، چنانکه حقوق بینالملل نیز برای تحمیل قواعد خود به قدرت نیاز دارد. این مقاله با روش توصیفی– تحلیلی و از منظری تاریخی قصد دارد به بررسی نقش هژمون در گسترش حقوق بینالملل بپردازد.